تکنیک های خلاقیت گروهی ، تکنیکهایی هستند که برای استفاده در گروه ، طراحیشدهاند و امکان استفاده بهوسیله یک فرد را بهتنهایی ندارند . برخی از این تکنیکها به شرح زیر است:
- تکنیک ایده کاتور Ideatioon
- تکنیک ایفای نقش Roleplaying
- تکنیک تخته داستان Storyboards
- تکنیک T.K.J
- تکنیک جدل Dialectic technique
- تکنیک دلفی Delphi technique
- تکنیک سینکتیکس Synecticcs
- تکنیک 6 کلاه فکری Six thinking hat
- تکنیک گروه تخیلی یا گردش تخیلی Speculative excursion
- تکنیک طوفان فکری یا ذهنی Brian storming
- تکنیک طوفان فکری مکتوب Brain writing
- تکنیک طوفان فکری معکوسInverse brain storming
- تکنیک گروه اسمی Nominal group
از میان همه تکنیک های گروهی ، تکنیک دلفی و سینکتیکس و 6 کلاه فکری و طوفان فکری ، بیشتر اهمیت دارد.
توضیح هر یک از این روشها به شرح زیر است:
تکنیک ایده کاتور Ideatoon technique
واژه انگلیسی Ideatoon ترکیب 2 کلمه idea به معنی ایده و cartoon به معنی کاریکاتور است.
نام این تکنیک در کتاب ایده کاتور جمع شده است و به 2 نوع تفکر کلامی و تفکر دیداری ، نیاز دارد که هر یک از این حالات فکری ، مربوط به یک قسمت از مغز است.
تفکر کلامی مربوط به مغز چپ و تفکر دیداری مربوط به مغز راست است .
تفکر خلاق به هردوی این حالات فکری نیاز دارد و ضعف و فقدان هر یک ، مانعی برای خلاقیت است بنابراین باید گفت که هر 2 حالت فکری مکمل هم هستند زیرا اکثر افراد به تفکر زبانی ، عادت کردهاند و در آن مهارتیافتهاند ، پس نمیتوانند خلاقانه فکر کنند.
تکنیک ایده کاتور برای تقویت تفکر دیداری افراد ، طراحیشده است که فکر فرد بهوسیله نیروی تصاویر، طرحها و نقشهها و شکلهای کمیک از دنیای کلمات ، آزاد بشود بهعبارتدیگر فرد به کمک انعطافپذیری زبان تصاویر و اشکال که برعکس انعطافپذیری کلمات است ، بهتر میتواند روابط جدیدی را بین مشخصهها و اجزا یک یا چند موضوع ، برقرار کند درواقع زبان تصاویر شامل تعدادی سمبل دیداری مختصر همراه با خلاقیت خاص و فوقالعاده جالبی است که جانشین کلمات میشوند.
این تکنیک به افراد کمک میکند تا مشکلاتشان را بهتر ببینند و بیان کنند و آنها بهتر و خلاقانهتر حل کنند زیرا زبان تصاویر باعث افزایش توان تفکیک و تقسیمبندی موضوعات کلی به موضوعات کوچکتر و ارتباط آنها در قالبهای جدید و توسعه و تعمیق بینش و بصیرت و فراست شخص ، نسبت به موضوع میشود تا فرد با چشمانی تازه به مشکل نگاه کند.
برای بیان منظور بهوسیله زبان تصاویر، لازم نیست فرد نقاش باشد ، بلکه با تصاویر بسیار مختصر و ابتدایی ، میتوان منظور را منتقل کرد بهطور مثال بانک Hampshire ، برای حل مشکل سرقت دستهچکها از این تکنیک خلاقانه استفاده کرد و بعد از ایجاد دستههای مختلف کاریکاتور و گروهبندی آنها ، نهایتاً به این ایده رسید که عکس صاحب چک را روی دستهچک چاپ کند.
روش کار تکنیک:
- موضوع یا شکل را به اجزا و جنبههای مختلف ، تقسیم کنیم
- سعی کنیم که هر یک از اجزا را به کمک رسم سمبلهای ساده گرافیکی ، توصیف کنیم و روی کارتی جداگانه که پشتش نام آن جزء نوشتهشده است ، ترسیمش کنیم و اجازه داده شود در تصورات خود از آن جزء ، دخل و تصرف نشود و آنچه فرد احساس میکند به تصویر بکشد
- کارتهای ترسیمشده را بر روی تابلویی رسم میکنند و بهصورت اتفاقی و برای تحریک ایدهها ، بدون جهتدهی آگاهانه ، سمبلها چندین بار در دستههای مختلف گروهبندی میشوند دقیقاً همانطور که در طوفان یا یورش فکری ، ایدههای پیشنهادی در هم ادغام و ترکیب میشوند
- سعی میکنیم که ایدههایی درد رابطه با موضوع یا مشکل اصلی پیدا کنیم
- در صورت عدم موفقیت میتوان ، تصاویر جدید را رسم کرد و یا دوباره از ابتدای فرآیند شروع کرد. تنظیم مجدد دستهها باعث ایجاد ارتباطی جدید و تحریک ایدههای تازه میشود.
تکنیک ایفای نقش Role playing
این تکنیک بر اساس اصول مذهب zen بودایی شکلگرفته است ، اصلی که میگوید من انسان هر چه بیشتر سعی میکند درجایی نباشد ، بیشتر در سعی خود حضور خواهد داشت بهعبارتدیگر دربند آنی که در پی آنی . و خود تصمیمگیرنده سعی میکند که اجازه دهد تصورات ، خیالات و اطلاعات قبلیاش ، فراتر از من طبیعی و محدوده حرکت کند و بهترین تمرین برای آن ، تکنیک 6 کلاه فکری است که در آن افراد ، 6 نوع تفکر را تمرین میکنند.
تکنیک تخته داستان یا داستانسرایی یا استوری storyboard
این تکنیک توسط جان کاپلز در سال 1926 نوشته شد و باعث خلاقیت فرد در نوشتن ایدههای فراوان میشود و مهارت نوشتاری او را افزایش میدهد و باعث خلاقیت در آن میشود. این تکنیک یک ساختار3 گانه دارد که شامل الگویی است که خلاقیت را ایجاد میکند و درگیری فرد با خلاقیت و ارائه راهحل ، بهشرط آنکه ایدهها هدفمند نوشته شوند . با این تکنیک ، دادههای ذهنی خام و بدون فرم به قالبی تبدیل میشود که افراد را متقاعد کرده و روی آنها تأثیر میگذارد.
تکنیک T.K.J
T.K.J یک تکنیک خلاقیت حل مسئله ژاپنی است که بهصورت گروهی انجام میشود. این تکنیک در سال 1964 توسط جیرو کاوا کتیا که استاد رشته انسانشناسی در موسسه فناوری توکیو بود ، ابداع شد.
این تکنیک کاملاً بصری است و به برقراری ارتباط بین مفاهیم کلامی و نمایشهای بصری ، کمک میکند و در ژاپن بسیار متداول است و مانند بسیاری از تکنیک های خلاقیت ژاپنی از کارتها ، نقشههای بصری و تداعی افکار برای خلق ایدههای جدید ، استفاده میکند.
T.K.J مبتنی بر واقعیتهایی است که 3 شرط را باید تأمین کند:
1- به مسئله موردنظر مربوط باشد.
2- بهطور عینی اثبات پذیر باشد.
3- مهم باشند.
فرآیند T.K. J شامل 2 بخش است به شرح زیر است:
الف ) تعریف و شناسایی مسئله
در این بخش ، تعداد ایدههایی که میتوانند درباره مسئله ارائه شوند ، روی کارتهایی نوشته میشوند و نکته مهم اینجاست که شرکتکنندگان باید بفهمند که ایدههای آنان باید برای شناسایی مسئله باشد و نه حل آن و هر یک از افراد باید با چشماندازهای معین ، درباره مسئله فکر کنند و میتوانند 15 تا 20 ایده را در محدوده زمانی 5 تا 10 دقیقه خلق کنند.
سپس کارتها جمعآوری میشوند و بر اساس اتفاقنظر گروهی ، به چند مقوله و دسته بسیار کلی دستهبندی میشوند که برای این کار رهبر گروه ، کارتها را جمعآوری و آنها را مجدداً توزیع میکند بهطوریکه هیچکس ، کارت خود را در دست نداشته باشد و رهبر ، یکی از کارتها را با صدای بلند میخواند و اعضا ، کارتها را در کیسههای خود که دارای ایدههای مرتبط است ، پیدا میکنند و با صدای بلند میخوانند و دوباره در کیسهای دیگر که وسط میزاست و برای کل گروه است نه فرد خاصی میگذارند تا مجموعهای از ایدهها و افکار جمعآوری شوند سپس هر دسته از کارتها نامگذاری میشوند و این فرآیند آنقدر ادامه مییابد تا همه کارتها در دستههای نامگذاری شده قرار بگیرند .
در روش T.K. J استفاده از شوخی ، هنگام دستهبندی کارتها و بحث درباره ایدهها ، استقبال میشود.
ب ) راهحل مسئله
باید در این بخش ، شرکتکنندگان مجدداً راهحلهای پیشنهادی برای حل مسئله را روی کارتهای جدید با ابعاد دیگری نسبت به روش الف ، بنویسند و سپس رهبر ، کارتها را جمعآوری کرده و مانند مرحله تعریف مسئله ، مجدداً توزیع کنند و سپس یک ایده با صدای بلند خوانده میشود و شرکتکنندگان مانند مرحله الف ، کارتهایی را که به این ایده ربط دارد پیدا میکنند.
این ایدهها با صدای بلند خوانده میشوند و مجموعه راهحلهای نامگذاری شدهای پیدا میشوند و مانند مرحله الف ، کارتها در مجموعههای نامگذاری شده ، قرار داده میشوند تا راهحلها استخراج و نامگذاری شوند. سپس دریافت ایدههای مطرحشده ، مورد ارزیابی قرار میگیرند و راهحلهای مناسب برای اجرا انتخاب میشوند .
تفاوت مرحله الف و ب در این است که در بخش الف ابتدا مسئله تحلیل بهخوبی فهمیده و تحلیل میشود و در بخش ب بر اساس اینکه در مورد مسئله ، ابهامی برای کسی وجود ندارد ، برای حل آن ایده پردازی میشود.
از این تکنیک برای حل مسائل پیچیده و مسائلی که نمیتوان بهدرستی آنها را تشخیص و مورد ارزیابی قرار داد ، استفاده میشود.
تکنیک جدل Dialectic technique
این تکنیک ، استدلالی است که از قضیههای مشهور یا موردقبول مخاطب تشکیل میشود و برای قانع سازی طرف مقابلش به کار میرود. هر مجادله عبارت است از هر مباحثه بهگونهای که شخص ، فارغ از درستی یا نادرستی موضعش ، از آن عقبنشینی نکند. صورت ساده جدل آن است که فردی ، دیگری مورد پرسشهای پیدرپی و متعدد قرار میدهد بهطوریکه سرانجام او به تناقض گویی بیفتد و محکوم شود.
در این مبارزه خلاقانه به دلیل طرح سؤال های فراوان ، کسی که بتواند از پذیرفته های طرف مقابل بهره بگیرد و او را به بن بست بکشاند ، پیروز میشود. شخصی که اعتراض خود را بهصورت سؤال مطرح میکند ، باید از مسلمات استفاده کند زیرا شخص دوم آنها را پذیرفته و با فرض درستی آنها ، به سؤالات طرف مقابل پاسخ میدهد و کسی که از عقیده خود دفاع میکند ، باید از مشهورات بهره ببرد.
هدف جدل ، به دست آوردن یقین نیست بلکه قانع سازی طرف مقابل است و در دفاع از باورها و تمرین ذهن برای تسلط بر جوابگویی و سخن وری استفاده میشود و تأثیر آن این است که پاسخ های فرد مقابل و پرسش های فراوان ، سبب ایجاد جرقههای ذهنی ناگهانی در ذهن افراد و ایده یابی و خلاقیت ذهنی میشود.
البته این روش برای افرادی که متعهد و معتقد به دین هستند توصیه نمیشود چرا که رسول اکرم میفرمایند جدل در اسلام ، حرام است و بایکدیگر مجادله نکنید.
تکنیک دلفی Delphi technique
این تکنیک در سال 1964 توسط داکلی و هلمر معرفی شد و بسیار شبیه به تکنیک طوفان فکری است با این تفاوت که افراد هیچگاه بهصورت گروه در یک جلسه و دور یک میز جمع نمیشود و رویارویی مستقیم رخ نمیدهد اما فلسفه آن این است که افراد در طوفان فکری به دلیل شرم و خجالت ، نمیتوانستند بعضی از ایدههایشان را مطرح کنند و به همین دلیل در روش دلفی ، افراد بهصورت کلامی و رو در رو درگیر بحث نمی شوند بلکه رئیس گروه موضوع را به همه اعلام میکند و سپس هر یک از افراد بهطور جداگانه ، ایدههایشان را کتبی و حتی اگر بخواهند بدون ذکر نام برای رئیس گروه ارسال میکنند و سپس رئیس گروه ، تمام ایدههای پیشنهادی را برای تک تک اعضا ارسال میکند و از آنها میخواهد که نسبت به ایدههای پیشنهادی دیگران فکر کنند و اگر ایده جدیدی به نظرشان میرسد به آنها اضافه کنند. این عمل چندین بار تکرار میشود تا در نهایت اتفاق نظرات به دست بیاید .
فن دلفی شامل دعوت به مشورت و مقایسه قضاوت های بی نام و چند نوبتی اعضا ی یک تیم درباره یک تصمیم یا یک مسئله است .
چه موقع از روش دلفی استفاده میشود؟
- هنگامیکه میخواهید نظر اعضای یک تیم را درباره شخصی به دست آورید ، بی آنکه روبرو شدن افراد با هم ، باعث احتمال خطا در قضاوت و تصمیم گیری بشود.
- هنگامیکه اعضای یک تیم در یک جا مستقر نباشند.
- زمانیکه لازم است اعضای یک تیم ، نسبت به تصمیمی که میگیرند و عواقب آن ، بهطور کامل آگاه و مسئول باشند.
- هنگامیکه حضور چهره های بالادست ، در تصمیم گیری اثر میگذارد.
تکنیک سینکتیکس Synecticcs technique
این تکنیک از ریشه یونانی الاصل synetikos به معنای فشار دادن 2 چیز به یکدیگر یا متصل کردن چند چیز مختلف ، گرفته شده است و به این دلیل انتخاب شده است که خلاقیت نیز نوعی هماهنگ کردن چیزهای مختلف در قالب یک ساختار جدید است و هر اندیشه اخلاقی از تفکر سینکتیکس بی بهره نیست زیرا این تکنیک روشی برای برانگیختن تفکر خلاق در میان گروهی از افراد است که دور هم جمع میشوند.
بهطور کلی فرآیند بکارگیری این روش عبارت است از:
- شناسایی و تعریف شکل و تجزیه تحلیل آن ، بهمنظور رسیدن به ماهیت و جوهره آن
- ارتباط دادن جوهره بهدستآمده با موضوع غیر مرتبط ( ساختن وضعیت مشابه )
- کشف راهحلهایی برای موضوع مشابه (راهحلهای مشابه )
- تلاش برای تبدیل راهحلهای بهدستآمده به راهحلهای نهایی برای حل مشکل
تکنیک 6 کلاه فکری Six thinking hats technique
هدف 6 کلاه: هدف از تکنیک 6 کلاه آن است که به کسانی که دورهم جمع میشوند بیاموزد که به تفکر خود نظم دهند و به راههای خلاقانه فکر کنند و یا هماهنگی نتایج را طبقهبندی و اولویتبندی کنند و در تصمیمگیریها از آن استفاده کنند.
6 کلاه ، جنبه یا سبک فکری را تعریف کرده و برای هر یک کلاه ، رنگی خاص را بهعنوان سمبل تعیین میکند.
- کلاه سفید : این کلاه وظیفه طرح مسئله و ارائه اطلاعات را به عهده دارد و با موضوعات و شکلهای واقعی سروکار دارد و بدون هیچگونه قضاوتی ، فقط به دنبال واقعیتهاست .
- کلاه سرخ:این کلاه برای بیان اظهارنظرها و جستجوی جنبههای هیجانی و احساسی ، غیراستدلالی است به همین دلیل برای اظهارات این کلاه دلیل خواسته نمیشود درواقع این کلاه ، ابزار مناسبی برای بیرون ریختن احساسات و هیجانات و حدسها و درکهای شهودی است که نیازی به استدلال ندارد و اگر به آن توجه نشود ، بر روی تمام تفکرات و مذاکرات فرد ، تأثیر میگذارد.
- کلاه سیاه: این کلاه برای بیان و جستجوی جنبههای منفی ، بدبینانه اما واقعی است ( بیان منطقی مخالفت همراه با استدلال قوی ).
- کلاه زرد: این کلاه برای بیان و جستجوی جنبههای مثبت ، خوشبینانه اما واقعی است درواقع این کلاه نشاندهنده کنجکاوی فرد و رغبت و میل او به عملی کردن چیزها و ایدههاست. کلاه زرد موضوعاتی را که ازنظر دیگران تهدید است گ فرصت میداند و تلاشی آگاهانه و سنجیده برای مثبت فکر کردن دارد و هدف آن تحقق بخشیدن معنای خلاقیت یعنی رهایی از عادتها و قیدوبندها و پیشفرضهاست.( سازندگی )
- کلاه سبز: این کلاه برای بیان و جستجوی جنبههای جدید ، خلاقانه و تازه و بیان فکرهای غیرمنطقی برای تحریک ذهن خلاق دیگران است . این افکار حتی اگر برانگیزاننده نیز نباشند ، برای پیشگیری از انجماد فکرهای ناشی از کلاهسیاه ، لازم و مفید است.( کلاه اثرگذار ، کلاه خلاقیت و راهحلها )
- کلاه آبی: این کلاه به اصل موضوع فکر نمیکند بلکه به سبک تفکری فکر میکند که برای بررسی و پژوهش موضوع لازم است . وظیفه این کلاه تعیین مرحلههای مختلف فکری و اولویت دادن به آنها ، ارزیابی اولویتها ، فهرست کردن محدودیتها ، تعیین حد تمرکز و نشان دادن هدف و تنظیم و ساماندهی فرآیند برنامهریزی در تفکر و استفاده از کلاههای دیگر است. (کلاه نظارت و جمعبندی نظرات و نظم دهی به جلسه )
نکته مهم:
شاید در ظاهر ، کلاهسفید و سرخ و سیاه چندان مهم به نظر نیایند و نقش مؤثری در خلاقیت نداشته باشند و حتی یکی از موانع و سمهای کشنده خلاقیت نیز بهحساب بیایند اما شنیدن نظرات کلاهسیاه و قرمز و سفید ، باعث شکلگیری تفکر خلاقانه در کلاه سبز و زرد میشود درواقع کلاهسیاه و قرمز و سفید ، باعث ایجاد جرقههای ذهنی میشوند زیرا کلاه قرمز و سیاه ، حالتی منعکننده و همراه با مخالفت شدید دارند که کلاه زرد و سبز برای مجاب کردن آنان و به تصویب رساندن ایدههایشان ، از هر جرقه و خلاقیتی استفاده میکنند و همین مخالفت محرک است.
نکته مهم دیگر این است که افراد نباید در طول جلسه ، همواره یک کلاه با یکرنگ خاص داشته باشند ، رنگ کلاهها باید مدام عوض شوند.
فواید تکنیک 6 کلاه:
- مسلط شدن افراد به افکار خود که تنها چیزهایی را فرابخوانند که لازم دارند.
- یکی از محدودیتهای اصلی در فکر کردن ، مقابله و مقاومت من احساس است که باعث اشتباهاتی در تفکر میشود.
- ساده کردن ، شفاف کردن و اثربخش کردن تفکر
- فراهم کردن زمینه برای تغییر آگاهانه الگوهای ذهنی برای استفاده از همه ظرفیتهای ذهنی
تکنیک گروه تخیلی یا گردش تخیلی Speculative excursion
در سال 1961 روانشناسی به نام گوردون W.J.Gordon نتایج پژوهشهای 10 ساله خود را در مورد افراد خلاق منتشر و اعلام کرد که ذهن انسان در هنگام ابراز خلاقیت و ابتکار ، در یک حالت خاص روانی است و اگر بتوانیم آن حالت را ایجاد کنیم ، خلاقیت امکان وجود مییابد.
او در گروههای ایجاد خلاقیت ، اعضای گروه را از طریق بهکارگیری یک جریان تمثیل و استعارهای ، به گردشی تخیلی ترغیب میکرد و در این حالت ، ایدهها و نظرات آنها را کشف میکرد.
در گردش تخیلی ، ذهن افراد به نکات جدیدی میرسید و روابط تازهای بین پدیدهها کشف میکرد و پدیدههایی که هیچ تجانسی با یکدیگر نداشتند را تلفیق و ترکیب میکرد به همین دلیل به روش گردش تخیلی ، تلفیق نامتجانسها (synectics) یا تهییج ذهن نیز میگویند و روشی مناسب برای یافتن راهحلهای جدید برای مسئله و اکتشافات فنی و علمی است و در این روش فقط رهبر گروه از موضوع اصلی اطلاع دارد و موضوعی که مطرح میشود ، دقیقاً اصل موضوع نیست بلکه موضوعی نزدیک به آن است تا به تخیل افراد اجازه جولان بدهد. و این روش بسیار نزدیک به تکنیک سینکتیکس است که شرح داده شد زیرا ارتباط برقرار کردن بین چیزهای نامتجانس ، کار قوه تخیل و قدرت و توانمندی آن است.
تکنیک طوفان فکری یا ذهنی یا بارش افکار Brian storming
این روش در سال 1938 توسط الکس اساسبورن ابداع شد و وسیلهای برای ایده یابی گروهی و سازمانیافته است که در آن از افراد خواسته میشود فیالبداهه برای مسائل و سؤالات ، پاسخ بیابند و پاسخها روی تابلو نوشته میشود تا اعضا آنها ببینند و ذهن آنان بیشتر فعال شود و جرقهای از یک ذهن باعث روشنی ذهن دیگری شود و همچنین نباید در آن انتقاد و ارزیابیهای سریع وجود داشته باشد تا اعضای جلسه با فراغت خاطر ، اظهارنظر کنند و محیط مساعدی برای خلاقیت آنان فراهم بشود که قوانین آن به شرح زیر است:
- هیچکس حق قضاوت ، ارزیابی یا انتقاد را ندارد.
- هر چه ایدهها جسورانهتر و عجیبتر باشد بهتر است.
- هر چه تعداد ایدهها بیشتر باشد بهتر است.
- هر چه ترکیب ایدهها بیشتر باشد بهتر است.
تفاوت طوفان ذهنی فردی و گروهی: طوفان ذهن فردی با تولید بسیار و گسترده و تنوع ایدهها همراه است و کمتر منجر به ایدههایی کارا و عملی میشود و نکته جالب اینجاست که فرد در انزوا و تنهایی ، ترسی از انتقاد ندارد و بدون هیچ محدودیتی از طرف اعضای گروه ، میتواند ایدهها را آزادانه ، تجزیهوتحلیل کند اما مزیت طوفان گروهی این است که مشکلات ایدههای فردی ، بهوسیله تجربه و خلاقیت افراد دیگر حل میشود و از بین میرود.
اگر بخواهیم نتیجه مطلوبتری از طوفان ذهنی داشته باشیم باید این 2 نوع طوفان ذهنی را با یکدیگر ترکیب کنیم.
طوفان فکری معکوس یا وارونهسازی مسئله Inverse brain storming
با ورود اطلاعات به ذهن ، ازآنجاکه ذهن سیستم الگوساز خود سازمان دهنده است سعی میکند در کمترین زمان ، اطلاعات ورودی را در نزدیکترین ، شبیهترین و آشناترین قالب ذهنی قرار دهد. یعنی چون در این تکنیک ، اطلاعات وارونه وارد ذهن میشوند ، احتمال اینکه وارد قالب جدیدی بشوند افزایش مییابد و درنتیجه خروجی قالب با گذشته تفاوت خواهد داشت . این درک جدید ، جرقهای برای تفکری متفاوت است که باعث خلاقیت میشود و فواید آن به شرح زیر است:
- استفاده از این تکنیک ، کمک بسیاری به شناسایی قالبهای ذهنی پنهان خود و دیگران میکند.
- ترس از شکست فرد کاهش و توان فرد برای فرار از نگرش به شیوه متداول افزایش مییابد.
چگونه از این روش استفاده کنیم؟
برای استفاده از این روش ابتدا باید یکی از این 2 سؤال معکوس را از خودتان بپرسید:
الف ) بهجای فکر کردن به اینکه چطور میتوانم مشکل را حل کنم یا جلوی به وجود آمدنش را بگیرم بپرسید چطور میتوانم مشکل را به وجود بیاورم؟
ب ) بجای پرسیدن این سؤال که چگونه میتوانم به این نتایج برسم ، دنبال جواب این سؤال بگردید که چطور میتوانم کاری کنم که درست برعکس نتیجه دلخواهم اتفاق بیفتد.
نکاتی درباره روش تکنیک معکوس:
- مشکل یا مسئله را باید دقیق و واضح روشن کرد و آن را روی کاغذ نوشت .( طوفان فکری مکتوب )
- برای حل مسئله به روش معکوس ، بارش فکری لازم است تا به راهحل معکوس رسید پس نباید ایده را محدود کرد و هر راهحلی را که به ذهن میرسد را باید بدون سانسور و ویرایش ، روی کاغذ نوشت.
- وقتی برای حل کردن مسئله معکوس ، بهاندازه کافی راهحل پیدا نشد ، باید ایدههای معکوس را دوباره وارونه کرد تا به ایدههایی متناسب با مشکل اصلی تبدیل شوند.
- ارزیابی ایدههای جدید تا از بین ایدهها ، ایدهای را که قابلیت تبدیلشدن به یک راهحل خوب را داشته باشد پیدا کرد و ویژگیهای یک راهحل بالقوه خوب را کشف کرد.
15-2-13 تکنیک گروه اسمی Nominal group
اعضای گروه در یک میز جمع میشوند و موضوع تصمیمگیری ، بهصورت کتبی به هر یک از اعضا داده میشود و آنها چگونگی حل مسئله را مینویسند و هر یک از اعضا یک عقیده را به گروه ارائه میکند و عقاید ثبتشده به بحث گذاشته میشود تا مفاهیم برای ارزیابی ، روشنتر و کاملتر بشود و درنهایت هر یک از اعضا بهطور مستقل و مخفیانه عقاید را درجهبندی میکند و تصمیم گروه آن تصمیمی خواهد بود که درمجموع بیشترین امتیاز را به دست آورده باشد . این روش بسیار شبیه به همان تکنیک دلفی است.
چه موقع از تکنیک گروه اسمی استفاده میشود؟
- با موضوعی بحثبرانگیز ، حساس و دارای موافق و مخالفهای بسیاری مواجه باشیم و تصور کنیم که عقیدههای ضدونقیض و دهها دلیل جزئی و تفصیلی ، ممکن است بحث را فلج کند.
- وقتیکه بخواهیم مشارکت مساوی همه اعضا را تضمین کنیم.
- وقتیکه علت اساسی و ریشهای یک مسئله را شناخته اما نحوه اقدام و انتخاب یک گزینه از میان گزینههای دیگر بسیار مشکل است.